بی صدا فریــــــــاد کن
سلام چرا دنیا پر از حادثه های وارونه اس؟ عاشق کسی میشی که عاشقی نمیدونه من به دنبال تو و تو به دنبال کس دیگه هیچ کدوم از ما دوتا به اون یکی راس نمیگه من واسه چشمای نازنین تو یه دیوونه ام من دوستت دارم من دوستت دارم ولی علتشو نمیدونم حالا که میخوای بری بذار نگاهت بکنم چون یه بار دیگه میخوام این دلو ساکت بکنم یه چیزی فقط بذار یه چیزی فقط بذار روز تولدت هدیه امو بیارم بدم دست خودت ادما فکر میکنن شاعرا خیلی غم دارن کاشکی فقط این بود اونا خیلی کسا رو کم دارن عاشق کسی میشن که عاشقاش فراوونه بین انتخاب عشقش عمریه که حیروونه اونی رو که دوست داری چرا تورو دوست نداره؟ شایدم داره ولی به روش نمیاره! دوم اردیبهشت مبارک قرار ما هر روز بهاری همون جا که خورشید بیشتر از همیشه تابید بای عشق قلب را پیوند نمیزند بلکه ذره های شکسته را خاکستر میکند. به دنبال چه می گردید؟ عشق؟ چرا عشق؟ چرا محبت نه؟ عشق دروغ است حسی است وسوسه انگیز عشق بیماریست دردی است بی درمان. مبادا مبتلا شوی که رهایی از آن بسی مشکل تر از دچار شدنش می باشد. عشق جنون است دیوانه گیست چرا میخواهید عاشق شوید؟ اگه دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینیه سنگ هم قشنگ است. میتوانستم ناله کنـــــــم...خندیدم می توانستم شکایت کنــــــــم...قدر دانی کردم می توانستم فریاد بزنـــــــم...سکوت کردم می توانستم نفرین کنــــــم...دعا کردم میتوانستم ویران کنــــــم...ساختم میتوانستم تحقیر کنـــــــــم...خود را شکستم میتوانستم برانمــــــــت ...بدرقه ات کردم همیشه با خود می گویــــــــــم: یادمان باشد حرفی نزنیم که مبادا به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بــــــــلرزد حرفی نزنیم که دل کسی بشـــــــــکند راهی نرویم که بیراهه باشــــــــــد خطی ننویسیم که کسی را ازار دهـــــــــد و به خود تلقین کنیــــــــم: یــــادم باشد که روزگار خوش است و همه چیز بر وفق مرادم چون تنها دل من دل نـــــــیست. امواج غم در دلم زیر و زبر میشود نیاز به تو دارم که قلبم را با محبتوعشق ات صفا دهی٬ دل سوخته ام را با نگاه نافذت جان دهی وساحل دلم را آرامتر از همیشه کنی وهیچ نگذارم که تو بفهمی چقدر دوستت دارم. تو درد جانکاهی دلم را نمی فسرد. واکنون از طول ثانیه های بی تو بودن در آینده نیز خبر دارم. باور کن همان روز به خودم گفتم:ای دل عاشق شدی؟ پس بمان و به پایش بسوز . سلام همه چش به راه مسافرشون هستن چه خوشبختن کسایی که مسافرشون میاد و چه خوشبختن مسافرایی که چش به راه دارن زود برگرد ای مسافر چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه ام فکر خطر باش با ارزوی بازگشت همه ی مسافران چش به راه بای صورت تو را در خیالم می بینم دلم برایت تنگ می شود دلتنگی برای تو را دوست ندارم احساس سرد تنهاییست کاش می توانستم با تو باشم همین حالا...... تا گرمای عشقمان سرمای زمستان را اب کند یارخوب و مهربونم میخوام دستات و بگیرم
بگم عشقت تا قیامت توی قلبم خونه کرده یاد تو بامنه هرجا چه تو بیداری چه تو خواب این دل دیوونه من می زنه واست چه بی تاب وقتی می شنوم صداتو دل توی سینه می لرزه اجازه هست که قلبمو برات چراغونی کنم؟ پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونت کنم؟ اجازه می دی تا ابد سر بذارم رو شونه هات؟ روزی هزار دفعه بگم که می میرم برات ؟ بگم می خوام به خاطرت سر به بیابون بذارم؟ اجازه میدی که بگم همین روزا میای پیشمت اجازه هست با بال تو پر بزنیم بریم بهشت؟ کاش نذاریم برنده شه تو بازی ما سرنوشت هر اسمی جز اسم خودم دیگه فراموشت بشه؟ اجازه میدی پاییزو پر از تولدت کنم؟ تقدیم به بهترین ابجی دنیا یکی هم این میون دلسوز ما هست نداره آرزو آزار ما را عجب بالا و پایین داره دنیا عجب این روزگار دلسرده با ما یه روز دوروبرم صد تارفیق بود ولی امروز ببین تنهای تنهام
بچه ها چقدر این روزها دلگیر شده .. شب اینگار نمیخواد جاشو با روز عوض کنه . ماه رفته پشت ابر و مهتابم خسیس شده ... پس دیگه انتظاری از خورشید نیست. یه حس غریبیه . نمی دونم این حال فصلیه و شما هم اینطوری شدین یا من فقط اینطوریم . همه چیز و همه کس بوی دورویی به خودشون گرفتن و اینگار دیوارها هم میخوان یه جوری بهت طعنه بزنن و ... یاد چند پسته گذشته افتادم که داد میزدم آهای پسرا ... آهای دخترا .. شب نباید تو دلامون خونه کنه . خنده داره نه ؟ خودمم اسیرش شدم . اما این مسئله اجتناب ناپذیرِ وممکنه برای همه پیش بیاد .. تو این چند روز هر چقدر خواستم به روی خودم نیارم نشد . آخرش یه جوری باید حرفامو میزدم . خب این وبلاگ واسه حرف های خودمونیه دیگه. گاهی اوقات قرمز هم جای خودش رو به خاکستری میده . رنگها نمیتونن جاودان بمونن . اینکه همیشه بگی من قرمز میمونم یه خوابه که هیچ وقت تعبیر نمیشه. شاید چند روز استراحت . شایدم ... نمیدونم بالاخره از پسش بر میام . « نمیزارم دلم کویر بشه »
باز عطر یاد تو،در خاطره ی اتاقم پیچید!
باز مهربانی چشمهایت،
پنجره ی خیالم را ستاره باران کرد!
باز گرمی دستانت،
روحم را تا دورترین،لمس یادها برد!
نازنینم!
به شب و روز قسم!
به تلؤلؤ امواج قسم!
به برگ برگ شاخه های درختان قسم!
به بی قراری بادهای سرگردان قسم!
به آواز قمری های حیاتم قسم!
نـــمی توانم پلکهایم را به روی خیال تو ببندم!
نــــمی توانم!
نــمی توانم عطر یاد تو را،از چارفصل دلم پاک کنم!
نـمی توانم!باورکن،نمی توانم!
نازنینم!
ایـــن همـــه فاصله را چگونه تاب بیاورم؟
ایـــن همــــه روز را چگونه به تنهایی دوره کنم؟
ایـــن همـــه شمع را با چه رنگی از امیّد، روشن نگه دارم؟
ایـــن همــــــه فصل را تا به کی،خط بزنم؟
چگونه دوستت دارم ها را ترسیم کنم
که کلمه ای حتی،از یاد نرود؟
قصه ی ایـــن همــه دلتنگی را،
با کدام قلم،برایــت بنگارم؟
آخــــر برای تک تک واژه های بی قراریم،
قلمها را طاقتی نیست!
.....
نازنینم!
به اندازه ی تمامـی ابرهای دنیــا،
دلم گرفته است!
به دیدار ایــــن دل غمگین بیا!
شانه هایــت را برای ایــــن هــمه بارش،کم دارم!
دوستت دارم حتی اگر به چشمان خیسم بخندی.
دوستت دارم حتی اگر دلت از سنگ باشد.حتی اگر هیچ احساسی بر من نداشته باشی.
چرا باور نداری که به تو نیاز دارم.؟
منی که قلبی ویرانه دارم ودلی سوخته٬منی که ساحل دریای دلم طوفانی است.
کاش می شد تا ابد در شهر سکوت خودم هزاران بار به تو بگویم :دوستت دارم
کاش می شد قناری عشق تو را تا ابد در قفس دلم به اسارت بکشم٬
کاش در کنارت بودم تا این همه احساس تنهائی نمیکردم واز فراق وهجران
تا قبل از این نمی دانستم شبهای فراق چقدر طولانی وتاریک وروز های آن ابری و بارانی است.
اما با دوری از تو از تنها عشقم از آموزگار هجرت این درسها را فرا گرفتم.
اما روز اولی که دل به تو بستم همه این مصائب و مشکلات را میدیدم
حرفای نگفته ام رو ازتودلم بیرون بریزم
برق اون چشمای نازت دلم و دیوونه کرده
یه کلام عاشقونت به همه دنیا می ارزه
می گذرن به سرعت باد لحظه ها وقتی که هستی
نمی دونی چه شیرینه وقتی روبروم نشستی
شب من سحر نمیشه اگه نشنوم صداتو
اگه یک روزم نبینم رنگ زیبای نگاتو
تا آخخخخخخخخرررررر دنیییییااااااا دوست دارم عزیزم
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |