بی صدا فریــــــــاد کن
باز یه شبی میاد تو هم سراغم را میگیری باز اره فقط همینی سلام مث اسفنج،مث مرجان،مث دریا می مونی انقد مغروری که همیشه تنها می مونی پشت چش نازک نکن انقد واسه پروانه هات آخرش از کاروان خوشیا جا می مونی پاسخ تورو محاله کس دیگه بدونه حلتو من بلدم مثل معما می مونی چشم تو یه عالمه شعر قدیم و نو داره مث حافظ،مث سهراب،مث نیما می مونی مث مجنون نمیگم،مجنون که طفلی ناز نداشت تو یه دنیا ناز داری پس مث لیلا می مونی مث شاعری که پرسید پریا چشون شده مث هم صحبت شعراش مث ایدا می مونی سارا اسمش واسه وفاداریش افسانه شد اگه با وفا بمونی،مث سارا می مونی مث حوض تو حیاط خونه مادربزرگ مث عکس ماه کامل تو شبها می مونی دنیا رو به هم میریزی وقتی از راه میرسی مث طوفان،مث شورش،مث غوغا می مونی رقص موهات تو نسیم سمفونی عاشقیه مث اوج یه ترانه تو نت لا می مونی هر کجایی که بری،آسمونش پایین میاد چون همه دوست دارن،همیشه بالا می مونی تو همیشه هستی و مال تموم قرنایی مث دیروز،مث فردا،مث حالا می مونی فال من تو روشنایی چشای نازته مث نیتای پاک شب یلدا می مونی چی می شه یه شب بیای یه کم غرورو بشکنی بگی که واسه همیشه پهلوی ما می مونی مث الوند و خزر ،مث دماوند و دنا با شکوهی تو،مث نخلای خرما می مونی توی قطبم دس تو واسه سوزوندن کافیه اسم استوا میاد تو مث سرما می مونی اسمتو همه میپرسن و نمیتونم بگم توی شعرام همیشه با اسم زیبا می مونی مث حرمت صلیبی واسه مریم و مسیح تو مقدسی مث اسم کلیسا می مونی انقدر دوری ازم که نمیشه ببینمت مث رفتن پیش ابرا،مث رویا می مونی مث مسجد،مث معبد،مث گنبد،مث نور تو مث قدم زدن رو شهر ابرا می مونی مث هر چی که قشنگه،مث هرچی که گله مث هر چی عطر خوش داریم تو دنیا می مونی مث جنگل،مث رودخونه،مث درد کویر مث بارون،مث آفتاب،مث صحرا می مونی روزا شب بو میشی و شیا که ما شب بو میخوایم مث پونه،مث لادن،مث مینا می مونی این که م ندوست دارم یا نه،هنوز نمیدونم آخه من نمی دونم که تو می ری یا می مونی خودنویسم دیگه جوهرش داره تموم میشه نامتم مثل خودت،باز واسه فردا می مونی بای سلام پنجره را به پهنای جهان می گشایم: جاده تهی است،درخت گرانبار شب است. ساقه نمی لرزد،اب از رفتن خسته است: تو نیستی،نوسان نیست. تو نیستی،وتپیدن گردابی است. تو نیستی،و غریو رودها گویا نیست،و دره ها ناخواناست. می آیی می آیی:شب از چهره ها برمی خیزد،راز از هستی می پرد. می روی: چمن تاریک می شود،جوشش چشمه می شکند. چشمانت را می بندی:ابهام به علف می پیچد. سیمای تو می وزد. و آب بیدار می شود. می گذری، و آیینه نفس می کشد. جاده تهی است.تو باز نخواهی گشت. و چشمم به راه تو نیست. پگاه، درو گران از جاده ی رو به رو سر می رسند: رسیدگی خوشه هایم را به رویا دیده اند. بای سلام روی دستای تو دست میکشم خستگی هاتو نوازش میکنم به تبّرک تن مقدست جای پا تو،جا نمازش میکنم تو رو حست میکنم رو بدنم گم میشم تو غربت چشم سیات توی آغوش تو خیمه میزنم اشک من می چکه روی گونه هات تا روی شونه های من خوابت بره مثه یه پرنده نازت میکنم حتّی وقتی با منی تو بغلم تو رو احساس نیازت میکنم وقتی انگشت تو لمسم میکنه از تب دستای تو گُر میگیرم تو حرارت لبات میسوزم و برای یه لحظه انگار میمیرم جای بوسه هام میمونه رو تنت تنی که مثل بلوره، مثه یاس تنی که مثل یه شیشه نازکه به لطافتِ گلِ اقاقیاس جای بوسه هات می مونه رو تنم جای بوستو عبادت میکنم توی معبدِ دلم خدا میشی به خدای خودم عادت میکنم بای
گاهی اوقات احتیاج به یه آدمی داری،یه دوستی،که واسته روبه روت محکم توی چشمات رونگاه کنه بزنه توگوشت که تو،صورتت خم شه ودستت رو بزاری روی گونه ت ودوباره نگاش کنی ببینی که خشمگینه ، ببینی که از دستت عصبانیه توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره بینی که دوستته که نگاش کنی ،همون جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده ،که بهت بگه ((توچته ؟ بسه ، به خودت بیا... تو چته...)) که سرت فریاد بکشه... که تو یه هوا بلرزی ، که بری بغلش که بغلت کنه همون دستی که کوبید....... سارا چشات یه دنیا حرف و رازه قصه ی من به دلم میخواد تنفست کنم باز عین هوای دلنشین و تازه سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه متانت از راه رفتنت میریزه خاطرِ تو خیلی برام عزیزه تو بوی بارونِ شب بهاری تو هفت تا آسمون نظیر نداری سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه عطر تو عطر باغای بهشته تو قصه ها سارا یعنی فرشته تو سایه روشن سفید تقدیر اسم تو رو خدا با من نوشته سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه از گلای زنبق و سرخ و پونه رو ابرا میسازم یه آشیونه میبرمت تا شهر گرم خورشید اونجایی که فقط خدا میدونه سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه الهۀ صبر و قراری سارا مثل تولدت بهاری سارا من میدونم با قدمای پاکت شادی تو زندگیم میاری سارا سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه مثل پری تو شهر قصه هایی مثل نسیم عاشقی و رهایی تو اهل آسمونای بلندی سارای من تو هدیه ی خدایی سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه با تو میشه تا کهکشون سفر کرد خورشیدو ماهو میشه دس به سر کرد تا تو بهانه واسه موندن باشی شبو میشه با عشق تو سحر کرد سارا ترانه ساز زندگیم باش تو بمون و عشق همیشگیم باشه گل گلدون من شکسته در باد تو بیا تا دلم نکرده فریاد گل شب بو دیگه شب بو نمیده کی گل شب بو رو از شاخه چیده گوشه ی آسمون,پر رنگین کمون من مث تاریکی,تو مثل مهتاب اگه باد از سر زلف تو نگذره من میرم گم میشم تو جنگل خواب گل گلدون من,ماه ایوون من از تو تنها شدم,چو ماهی از آب گل هر ارزو,رفته از رنگ و بو من شدم رودخونه,دلم یه مرداب آسمون آبی میشه,اما گل خورشید رو شاخه های بید,دلش میگیره دره مهتابی میشه,اما گل مهتاب از برکه های خواب,بالا نمیره تو که دست تکون میدی به ستاره جون میدی میشکفه گل از گل باغ وقتی چشمات هم می آد دو ستاره کم می آد میسوزه شقایق از داغ گل گلدون من,ماه ایوون من از تو تنها شدم,چو ماهی از آب گل هر ارزو,رفته از رنگ و بو من شدم رودخونه,دلم یه مرداب برگها میریزند عشق را میکشند روی سنگ از عشق می نویسم سلام میخوام برقصم اما در اغوش تو با تو بیا باهم برقصیم عاشقونه ی تانگو میخوام برقصم اما فقط با تو عزیزم تا که یه دنیا عشقو زیر پاهات بریزم بیا در عالم عشق جدا بشیم ز دنیا باهم دیگه بشینیم رو بال نرم ابرا بیا با هم برقصیم بی خبر از دقایق بی خبر از عذاب و سنگینیه حقایق رویای با تو بودن بذار که جون بگیره میخوام همه بدونن که دل عاشقا اسیره عطر نفسهای تو مثل خود بهاره برای من یه عالم گل وشکوفه داره قلبم با هر تپیدن اسم تو رو میخونه عشقت واسه همیشه تو قلب من میمونه ببین که تو وجودم حس شریفه عشقه توی تمام رگهام بغض لطیف عشقه میخوام برام بخونی حرفای عاشقونه بگی که عشق پاکت برای من میمونه میخوام برقصم اما در اغوش تو با تو بیا باهم برقصیم عاشقونه ی تانگو بیا با هم برقصیم عاشقونه ی تانگو بیا با هم برقصیم عاشقونه ی تانگو بای
من میدانم تو هم یه روز دلت برام تنگ میشه باز
بازم دلت تنها میشه تو ان همه سوز و گداز
عطر صدات پیچیده باز توی اتاق خانه
عکس تو را میبینم را بازم میشم دیوانه
با هر نفس داد میزنم شاید بیایی سراغم
دیوانه نگاتمو راه فرار ندارم
تویی عشق قدیمی هم نفس صمیمی تویی ارزوی قلبم
آب هم می گذرد
ابرها میگذرند
قلبها را میگردند
روی چوب عشق را حک میکنم
باد می آید
سنک را می ساید
چوب را میشکند
و شکسته هایش را می سوزاند
عشق در آتش جان می کیرد
روی آتش هم آب مریزند
عشق خاکستر شده را جمع میکنم و آن را درون کوزه ای میریزم
و آن را درون جانم می گذارم
مرا می گردند
عشق را پیدا نمی کنند
بنابر این جانم را میگیرند!!!!...
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |