بی صدا فریــــــــاد کن
بگذار سر به سینه ی من ، تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را. شاید که بیش ازین نپسندی به کار عشق، آزار این رمیده ی سر در کمند را. بگذار سر به سینه ی من، تا بگویمت: اندوه چیست،عشق کدام است،غم کجاست؟ بگذار تا بگویمت:این مرغ خسته جان، عمری ست در هوای تو از آشیان جداست. دلتنگم آنچنان که:اگر بینمت به کام، خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من، ای نازنین-که هیچ وفا نیست با منت- تو،آسمان آبی آرام و روشنی، من،چون کبوتری که پرم در هوای تو یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو، بگذار تا ببوسمت،ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت،ای چشمه ی شراب. بیمار خنده های تو ام،بیشتر بخند خورشید آرزوی منی،گرم تر بتاب. ای غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم سوختی و به دل دوست دارمت گل سرخ عشقی که با دستان پرمحبتت به من تقدیم کردی را در گلدان محبت کاشتم و منتظر ورود تو هستم تا ببینی که تا قیامت نشان عشق تو را هر چه که باشد نگه خواهم داشت و برای همیشه و درهمه جا به یاد عشقت با تو هستم و هیچ گاه ترانه تنهایی را زمزمه نخواهم کرد و همیشه در جاده سرسبز بهاری قدم خواهم گذاشت و در باران دوستی خواهم ایستاد و وجودم را از تمام جدایی ها خواهم شست و تا آخر عمر با تو خواهم بود
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |