• وبلاگ : بي صدا فريــــــــاد كن
  • يادداشت : دنياي فردا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سارا 

    من فهميدم که بايد دوست داشت بي اميد وصل !

    بايد عشق ورزيد بي اميد در بر گرفتن معشوق ،

    دورادور بايد دوستش داشته باشم ...

    و از هر حرکتش به وجد بيايم ،

    با هر پيروزي اش شاد شوم ،

    هر گامش را بر زمين جشن بگيرم ...

    هر لبخندش را به ديگران حتي به رقيب با نگاه نوشيد .

    هر کلامش را حتي با ديگران در پنهان ترين زاويه جان پنهان کرد !

    اصلاً غنيمت دانست هر نفسش را در عالم ،

    که آري ،

    اين معشوق من است که نفس مي کشد !

    اين اوست که با هر نفسش جان مي دهد به من !

    او باشد ،حتي با ديگري،

    همين براي من کافي است ...

    احساس سنگيني اش بر کره خاکي،

    احساس بودنش ،

    همين بزرگترين غنيمت است براي من ...