بی صدا فریــــــــاد کن
صورت تو را در خیالم می بینم دلم برایت تنگ می شود دلتنگی برای تو را دوست ندارم احساس سرد تنهاییست کاش می توانستم با تو باشم همین حالا...... تا گرمای عشقمان سرمای زمستان را اب کند یارخوب و مهربونم میخوام دستات و بگیرم
بگم عشقت تا قیامت توی قلبم خونه کرده یاد تو بامنه هرجا چه تو بیداری چه تو خواب این دل دیوونه من می زنه واست چه بی تاب وقتی می شنوم صداتو دل توی سینه می لرزه اجازه هست که قلبمو برات چراغونی کنم؟ پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونت کنم؟ اجازه می دی تا ابد سر بذارم رو شونه هات؟ روزی هزار دفعه بگم که می میرم برات ؟ بگم می خوام به خاطرت سر به بیابون بذارم؟ اجازه میدی که بگم همین روزا میای پیشمت اجازه هست با بال تو پر بزنیم بریم بهشت؟ کاش نذاریم برنده شه تو بازی ما سرنوشت هر اسمی جز اسم خودم دیگه فراموشت بشه؟ اجازه میدی پاییزو پر از تولدت کنم؟ تقدیم به بهترین ابجی دنیا یکی هم این میون دلسوز ما هست نداره آرزو آزار ما را عجب بالا و پایین داره دنیا عجب این روزگار دلسرده با ما یه روز دوروبرم صد تارفیق بود ولی امروز ببین تنهای تنهام
بچه ها چقدر این روزها دلگیر شده .. شب اینگار نمیخواد جاشو با روز عوض کنه . ماه رفته پشت ابر و مهتابم خسیس شده ... پس دیگه انتظاری از خورشید نیست. یه حس غریبیه . نمی دونم این حال فصلیه و شما هم اینطوری شدین یا من فقط اینطوریم . همه چیز و همه کس بوی دورویی به خودشون گرفتن و اینگار دیوارها هم میخوان یه جوری بهت طعنه بزنن و ... یاد چند پسته گذشته افتادم که داد میزدم آهای پسرا ... آهای دخترا .. شب نباید تو دلامون خونه کنه . خنده داره نه ؟ خودمم اسیرش شدم . اما این مسئله اجتناب ناپذیرِ وممکنه برای همه پیش بیاد .. تو این چند روز هر چقدر خواستم به روی خودم نیارم نشد . آخرش یه جوری باید حرفامو میزدم . خب این وبلاگ واسه حرف های خودمونیه دیگه. گاهی اوقات قرمز هم جای خودش رو به خاکستری میده . رنگها نمیتونن جاودان بمونن . اینکه همیشه بگی من قرمز میمونم یه خوابه که هیچ وقت تعبیر نمیشه. شاید چند روز استراحت . شایدم ... نمیدونم بالاخره از پسش بر میام . « نمیزارم دلم کویر بشه » هیچ کس ویرانیم را حس نکرد در میان خنده های تلخ من گریه پنهانیم را حس نکرد در هجوم لحظه های بی کسی درد بی کس ماندنم را حس نکرد آن که با آغاز من مانوس بود لحظه پایانیم را حس نکرد درکلبه ی کوچک قلبم برایت, مرکبی از غرور و محبت مهیا باز هم امشب زیر لب صدایت میکنم اشک میریزم، دو چشمم را فدایت میکنم در نگاه خسته ات،دنبال حرفی تازه ام هر چه می خواهی بگو ، من هم دعایت می کنم خسته ای ،طاقت نداری ،پس رهایت میکنم رفته ای،من مانده ام،در انتها ی عشق تو رفته ام قربان عکست،چشم زیر پایت میکنم
اگر بال داشتم عا شق شدن و گریستن و پرواز را به تو یاد میدادم.
اگر بال داشتم تو را به ماه می بردم می توانستم پیشرفت و ترقی تو را زودتر ببینم. اگر بال داشتم تو را از خاک آتش و باران محافظت میکردم و نمی گذاشتم معنای درد و رنج را بفهمی. و هرگز ما از هم جدا نبودیم. اما همانطور که می بینی من فرشته نیستم که بال داشته باشم و اگر هم بخواهم هرگز نمی توانم. بنابراین برای همه این آرزوها فقط می توانم دعا کنم. با وجود این اگر بال داشتم به تو می رسیدم. در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دست های تو به من میبخشد شور و عشق و مستی وتو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی.
حرفای نگفته ام رو ازتودلم بیرون بریزم
برق اون چشمای نازت دلم و دیوونه کرده
یه کلام عاشقونت به همه دنیا می ارزه
می گذرن به سرعت باد لحظه ها وقتی که هستی
نمی دونی چه شیرینه وقتی روبروم نشستی
شب من سحر نمیشه اگه نشنوم صداتو
اگه یک روزم نبینم رنگ زیبای نگاتو
تا آخخخخخخخخرررررر دنیییییااااااا دوست دارم عزیزم
می کنم , تا تک ســـوار ساحل بی انتهای عشقم گردی
اگر رفتی و مقصدگمشده را نیافتی , تو را به خـــدا
سوگند می دهم , به کلبه ی کوچک قلبم بازگردی!
دیده به راه توام
برگــــرد ای پرنده ی رنجیده! بازگرد!
بازآ که خلوت دل من آشیان توست در راه , درگذر
درخانه , دراتاق هرسو نشان توست
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |