بی صدا فریــــــــاد کن
رفته بودیم که دور از نگاه دیگران ، ساعتی را با سرگردانی یک عشق بی پناه ، زیر روشنایی مات ماه گردش کنیم . آسمان کاملا صاف بود اما پاره ای ابر سیاه ، صورت نازنین ماه را در سیاهی خود ناپدید میکرد . گفتم : آسمان به این صافی ، معلوم نیست این ابر سیاه از گریبان ما چه میخواهد ...؟!! اشاره به ابر کرد ، آهی کشید و گفت : آن ...؟؟ آن ابر نیست ، عصاره است ...!! عصاره ی ناله های عشاق واقعی ... روی ماه را پوشانیده است تا ماه شاهد عشق دروغ من و تو نباشد ....!!!
نوشته شده در سه شنبه 88/7/28ساعت
11:38 عصر توسط سارا نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |