بازم سلام
چقدر قشنگ تو باران راه رفتن
دلم هر شب برايت تنگ ميشد
غمم را بي صدابا آسمان تقسيم ميکردم
ولي امشب که گويا آسمان هم مثل من بيچاره دلتنگ است
نميدانم چه بايد کرد
نميدانم
نميدانم .......
سلام
دل گرفته ميشه ، شكسته ميشه ، چركين ميشه ، باز ميشه ، تنگ ميشه ، لرزان ميشه ، خسته ميشه ، شيدا ميشه .
اما همه ي اينها يه طرف . خدا نكنه سياه بشه .
حسين جان ، به بركت پيرهن مشكي كه ميپوشيم ، خودت سياهي هاي دلمون رو پاك كن .
السلام عليک يا حبيبي يا حسين !
باي
سلامي به وسعت درياها
در عمق ظلمت ترديد هاي خويش
با قصه هاي رود
با قصه هاي باد
ايا كسي از دوردست خاطره مي ايد؟