آبيتر از نگاه تو پيدا نميشوددريا بدون چشم تو معنا نميشودتو آنقدر بزرگي و عاشق كه وصف تودر شعر ناسروده من جا نميشوددر انتظار تو. به كه بايد پناه بردوقتي كه پلك پنجرهها وا نميشوداين آسمان شبزده اين لحظههاي تاردر غيبت حضور تو فردا نميشودبغضي كه راه حنجرهام را گرفته استجز با حضور چشم تو دريا نميشودلحظات خوبي داشته باشين
رفتم که خار از پا کنممحمل نهان گشت از نظريک لحطه غافل گشتم ويک عمر راهم دور شد. . .