تا حالا شده بخواي با يه آسموني باشي؟
يه عشق خالي از پوچ نه بريز و بپاشي؟
تا حالا شده بخواي با سر بري توي شيشه؟
تا حالا شده بفهمي رفتش واسه هميشه؟
تا حالا شده بمونه داغي تو قلب خستت؟
دوايي جز اون نباشه واسه ي قلب خستت؟
پس نگو که ميفهمي درد دلم رو اين بار
نگو ميفهمي رفتم حتي تا چوبه ي دار