مهم نیست فردا چی میشه مهم اینه که امروز دوستت دارم! مهم نیست فردا کجایی مهم اینه که هر جا باشی دوستت دارم! مهم نیست تا ابد با هم باشیم مهم اینه که تا ابد دوستت دارم! مهم نیست قسمت چیه مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم !

زمستان 1385 - بی صدا فریــــــــاد کن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بی صدا فریــــــــاد کن

وای که پژمرده گلی بودم و آبم دادی

در نگاه دگران،ر پس رازی پنهان
مست و دیوانه ای بودم که تو جامم دادی

تو چه میدانستی مرهمی بر دل شیدای منی


آمدی در دل و جانم،تو صفایم دادی

تو امیدم دادی،تو به من عشق،صفا،مهرو وفایم دادی

بوم نقَاشی من بیرنگ بود،وه که جلایم دادی

پیکرم همچو کویری تشنه

در پی آب سفر کرد خسته

ای که تو با قلم انگشتت


ضربه بر من زدی و تاب و توانم دادی

دیده ات را به چه شوقی تو به من میدادی

تو طبیبی بودی که در این راز دل انگیز،دوایم دادی

راز من در پی لمس دل تو

وای بر من چه دلی بود دلت نان و نوایم دادی...
 


نوشته شده در جمعه 85/11/6ساعت 9:44 عصر توسط سارا نظرات ( )


تب غرور چه بالاست بین آدمها

و از صدای شکستن، کسی نمی شکند

ز مهربانی دلها دیگر سراغی نیست

چقدر قحطی رویاست بین آدمها

چقدر راز و معماست بین آدمها

چه ماجرای عجیبی است این تپیدن دل

و اهل عشق چه رسواست بین آدمها

چه می‌شود همه از جنس آسمان باشیم

و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم

نیاز و مهر و تمناست بین آدمها

بخاطر تو سرودم چرا که تنها تو دلت

به وسعت دریاست بین آدمها


نوشته شده در پنج شنبه 85/11/5ساعت 10:56 عصر توسط سارا نظرات ( )


(print image)

در برکه ی دوچشمت 
نه گریه و نه خنده

گم کرده راه شب را
سر گشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم


نوشته شده در دوشنبه 85/11/2ساعت 12:44 صبح توسط سارا نظرات ( )


نمایش تصویر در وضیعت عادی

از تو می پرسم ای دوست

چه خبر از دل من ؟

که تو بهتر دانی که چه کردی با من ؟

تو شکیبا بی شکیبم کردی

بنگر آنقدر غریبم کردی

که شبی از شبها من غریبانه ترین شعر زمین را گفتم

باز هم می گویم انتظارم روزی می ستاند پایان

باز هم می گویی ، جای پای امید

مژده پایانی نیک باشد شاید

باز هم می گویی ،‌که همین ها باید

باز هم می گویی که نباشد حرف من از برای گفتن و نباشد هر جا از برای رفتن

این تلاطم آخر سر به طغیان بگذاشت و خروشم از رکودم پرسید

تو چرا مدتهاست هیچ پیدایت نیست ؟

و من از تو می پرسم ای دوست

از تو ای دغدغه ساز

از تو ای شور افکن

تو چه کردی با من ؟

تو چه کردی با من

که غریبانه ترین شعر زمین را گفتم

تو چه کردی با من ؟


نوشته شده در یکشنبه 85/11/1ساعت 4:55 عصر توسط سارا نظرات ( )


السلام علیک با اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام

الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منی لزیارتکم

السلام علی الحسین و علیا علیِّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 

دلم گرفته بهونه ز غصه‌های زمونه

دوباره یاد کربلا، دلم رو کرده دیوونه

خوشا به حاله اونی که دلش پر از شور و نواست

تمام آرزوی ما زیارت کرب و بلاست

خودت که بهتر می‌دونی، دلم شده پر از بلا

دلم می‌خواد پیش آقام، خوار بشم و ذلیل بشم

تو صحن عباست آقا، تموم عمر دخیل بشم

دلی که عاشق نمی‌شه، سنگ ولی بد نیست همیشه

یک روز دل سنگ منم، سنگ فرشای حرم میشه

آره اما حسین جان هر وقت دلمون بهونه کربلات رو می‌گیره،

 پا می‌شیم میریم زیارت امام غریبمون، امام رضا

دلم گرفته بهونه، باز شده انگار دیوونه

دوباره این دل غریب، نشسته پا سقاخونه

قربون نقاره خونت، عالم و آدم دیوونت

یک بار دیگه بذار بیام، میان اون سقا خونت

پنجره فولاد رضا، دل منو جلا می‌ده

اگه آقا مدد کنه، برات کربلا می‌ده

آقا دلم تنگه برات، قربون اون صحن و سرات

یک عمریه گدا شدم، گدای یک گوشه نگات

به گندمی که زائرات، نذر کبوترات کنند

یک گندمی هدیه به من، فقیر و بی‌نوا کنی

قسم به اون کاسه‌های طلایی سقا خونت

این دل سنگ منو با یک کاسه‌ای طلا کنی.


نوشته شده در یکشنبه 85/11/1ساعت 12:36 صبح توسط سارا نظرات ( )


بگذار سر به سینه ی من ، تا که بشنوی

                         آهنگ اشتیاق دلی دردمند را.

شاید که بیش ازین نپسندی به کار عشق،

                         آزار این رمیده ی سر در کمند را.

بگذار سر به سینه ی من، تا بگویمت:

                         اندوه چیست،عشق کدام است،غم کجاست؟

بگذار تا بگویمت:این مرغ خسته جان،

                         عمری ست در هوای تو از آشیان جداست.

دلتنگم آنچنان که:اگر بینمت به کام،

                         خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من،

                         ای نازنین-که هیچ وفا نیست با منت-

تو،آسمان آبی آرام و روشنی،

                         من،چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

                         با اشک شرم خویش بریزم به پای تو،

بگذار تا ببوسمت،ای نوشخند صبح

                         بگذار تا بنوشمت،ای چشمه ی شراب.

بیمار خنده های تو ام،بیشتر بخند

                       خورشید آرزوی منی،گرم تر بتاب.


نوشته شده در جمعه 85/10/29ساعت 9:5 عصر توسط سارا نظرات ( )


ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم سوختی و به دل دوست دارمت

گل سرخ عشقی که با دستان پرمحبتت به من تقدیم کردی

 را در گلدان محبت کاشتم و منتظر ورود تو هستم

تا ببینی که تا قیامت نشان عشق تو را هر چه که باشد نگه خواهم داشت

 و برای همیشه و درهمه جا به یاد عشقت با تو هستم

 و هیچ گاه ترانه تنهایی را زمزمه نخواهم کرد

 و همیشه در جاده سرسبز بهاری قدم خواهم گذاشت

و در باران دوستی خواهم ایستاد

 و وجودم را از تمام جدایی ها خواهم شست و تا آخر عمر با تو خواهم بود


نوشته شده در دوشنبه 85/10/25ساعت 4:13 عصر توسط سارا نظرات ( )


<      1   2      

قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت